جدول جو
جدول جو

معنی خانه نشینی - جستجوی لغت در جدول جو

خانه نشینی
(نَ / نِ نِ)
عمل خانه نشین. حالت خانه نشین
لغت نامه دهخدا
خانه نشینی
عمل خانه نشین
تصویری از خانه نشینی
تصویر خانه نشینی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی کسی که به سبب بیماری یا از دست دادن شغل در خانه به سر می برد، ساکن خانه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تَ / تِ)
آنکه در خانه نشیند، معزول. منعزل. بیکار از شغل دولتی. بیکاراز عمل، منزوی. عزلت گزین:
هرکه چون سایه گشت خانه نشین
تابش ماه و خور کجا یابد.
ابن یمین.
، مغضوب
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جلوس بر خاک، بدبختی. فقر. بیکسی، فروتنی:
در سرکشی است خاک نشینی که گفته اند
فواره چون بلند شود سرنگون شود.
؟
لغت نامه دهخدا
(نِ)
عمل راه نشین، گدایی. نشستن در معابر سؤال را. نشستن بر سر راهها گدایی را. رجوع به راه نشین شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
قلعه ای است بفاصله 3500 گزی در شمال غرب قریۀ گل آباد. واقع در علاقۀ حکومت درجۀ اول گرمسیر مربوط به حکومت اعلای گرشک و موقعیت آن بین خط 63 درجه و 45 دقیقه و 12 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 30 درجه و 33 دقیقه و 36 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
مخفف خانه نشین است، خاتون خانه. خانم خانه:
تاجری دریا و خشکی میرود
آن بمهر خانه شینی میرود.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خانه نشین
تصویر خانه نشین
گوشه نشین، معزول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه نشین
تصویر خانه نشین
((~. نِ))
منزوی، گوشه نشین
فرهنگ فارسی معین
بازنشسته، بازنشست، متقاعد، زمینگیر
متضاد: سرپا، قبراق، بیکار، بیکاره، خلوتی، گوشه نشین، گوشه گیر، منزوی، خانه بند
فرهنگ واژه مترادف متضاد